خاطراتی از زندگی شهید سید نورخدا موسوی مفرد
مدیر رسانهای و تنظیم: محسن مشرقی و فاطمه عالمی | ایده و اجرای جلد: سیدرضا سعیدزاده بیدگلی | صفحهآرایی: سیدمحمدنعیم نصیری | نوبت چاپ: اول، اسفندماه ۹۷ | نشر: شهید کاظمی
نورخدا کتابی است چندرسانهای از نام و نشانِ مردی از تبار آسمان. شهیدی که نامش هم، گواه است بر آسمانی بودنش؛ شهید امنیت، شهید سید نورخدا موسوی مفرد مردی که هرگاه نامش را بخوانی همه او را به یک نشان میشناسند، به فرق شکستهاش. فرق شکستهای که او را از زمین به آسمان رساند و در ۱۰ سالِ زمینی بودنش، فرشتگان را هم به خدمت خود درآورد.
معرفی کتاب
کتاب چندرسانهای نورخدا مجموعهی خاطراتی است از ۳۰ راوی مختلف متشکل از خانواده، دوستان، همرزمان و مردمانی از سرتاسر ایران که دل به نورِخدا دادهاند. خاطراتی از زندگی شهید امنیت، شهید سید نورخدا موسوی مفرد که در خلال آن به گوشهای از تلاشها و مجاهدتهای مردان ناجا و مرزبانی میپردازد.
در این کتاب با در کنار هم قرار دادن خاطرات، سعی شده است بیان یکپارچهای از ادوار مختلف زندگی شهید در قبل و بعد از مجروحیتش پرداخته شود و خط سیر تنظیم خاطرات به گونهای باشد که مخاطب بتواند خود را به آرامی با شهید و خانوادهاش همراه ببیند.
کتاب چندرسانهای نورخدا همان گونه که از عنوانش مشخص است علاوه بر محتوای متنی، از ضمایم چندرسانهای همچون فیلم، پادکست و تصویر برخوردار است. پیوست چندرسانهای علاوه بر نشانی از مستند بودن محتوای کتاب، به مخاطب کمک میکند تا در کنار مطالعه متن، با مشاهده محتوای چندرسانهای ارتباط بیشتری با کتاب و شهید پیدا کند.
برشی از کتاب
مدتی که به زاهدان رفت و آمد میکرد، چیزی از اوضاع آنجا نمیگفت. من هم نمیدانستم زاهدان درگیری است. دفعه آخری که برای مرخصی آمد، خیلی احوالش با روزهای عادی فرق داشت. دلم به شور افتاده بود. دو روز قبل از سفرش نشست کنارم و گفت: «خانم، اگر من در زاهدان شهید شوم تو چه کار میکنی؟» جواب دادم: «خدا نکند» دوباره پرسید: «اگر ریگی تیری بزند به سر من چه کار میکنی؟» دوباره گفتم: «خدا نکند! چرا از این حرفها میزنی؟ خدا برای ریگی نسازد. خدا از خانواده شما یکی را گرفته، تو سهم منی…» نگرانی من را که دید، بحث را عوض کرد. بلند شد و مقابل آینه قدی ایستاد. دستی به موهای پرپشتش کشید و گفت: «خدا را چه دیدی! شاید من تیری زدم به سر ریگی»